شوراء

لغت نامه دهخدا

شوراء. [ ش ُ وَ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ شَیِّر.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به شَیّر شود.

جمله سازی با شوراء

اعضاء شوراء همگى سخنان على عليه السّلام را تصديق كردند. (89)
اشكال سوم، انگيزه على عليه السلام از شركت شوراء، اشكالى است كه بعضا آن را ذكرنموده، و گفته اند، اگر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، على را به منظور خلافتمعين نموده بود چرا در شورا شركت مى كند؟ و اين خود نشانه آن است كه از سوى پيامبرصلى الله عليه و آله دستورى در مورد خلافت على عليه السلام صادر نشده است.
وقتی کشوری به نام اسرائیل رسمیت و وجود خارجی ندارد، بیان مقایسه ایران با اسرائیل مصداق به رسمیت شناختنش به عنوان یک کشور است... مسئولان این نشریه گستاخی را به جایی رسانده‌اند که در زندگی خصوصی افراد انقلابی ومسئولان شهر مانند فرماندار، اعضاء شوراء وفرماندهان سپاه تفحص کرده و به سردار سپاه ومسئولین توهین می‌کنند و در جهت تضعیف ارزشهای نظام ومنویات مقام معظم رهبری حرکت می‌کنند.
زوراء هموزن شوراء از ریشه "زور" به معنی کمان، قدح و انحراف بوده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
افراهیم
افراهیم
مریم
مریم
بی‌پروا
بی‌پروا
هیت
هیت