در گوش دل آمد سحر از هاتف غیبم کین عید به بخت شه شه زاده سعیدست
پیش شه شهزادگان استاده جمع قرة العینان شه همچون سه شمع
گفت شه شه و آن شه کبرآورش یک یک از شطرنج میزد بر سرش
گر بپیوندی بدان شه شه شوی سوی هر ادبیر تا کی میروی
گر تو او را شه شهان خوانی یا فزونتر ز جان جان دانی