لغت نامه دهخدا
شملیز. [ ش َ ] ( اِ ) شملید. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بمعنی شملید است که حلبه و شنبلیله باشد. ( برهان ). حلبه. شملید. شنبلید. شنبلیت. سملیت. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
شملیز. [ ش َ ] ( اِ ) شملید. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بمعنی شملید است که حلبه و شنبلیله باشد. ( برهان ). حلبه. شملید. شنبلید. شنبلیت. سملیت. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
شملیت شملید
💡 به غیر سبزهی تیغت که سرخروست ز خون کسی ندیده شقایق برآید از شملیز