لغت نامه دهخدا
سردرکف. [ س َ دَ ک َ ]( ص مرکب ) آنکه در معرض بلای عظیم باشد. ( آنندراج ).
سردرکف. [ س َ دَ ک َ ]( ص مرکب ) آنکه در معرض بلای عظیم باشد. ( آنندراج ).
آنکه در معرض بلاد عظیم باشد
💡 رندانه به میخانه خرامیم و گذاریم سر در کف آن پای که تا دیر مغان رفت
💡 دست و پای شیخ را او بوسه داد وانگهی سر در کف پایش نهاد
💡 نظارگان تو سر در کف خطر دارند که هر نگاه تو خونیّ صد تماشاییست
💡 تمنای وصالم نیست اما شوق آن دارم نهم سر در کف پایی که سر بر آستان دارد
💡 سر در کف پایت نهم، ای یار یگانه روزی که درآیی ز درم مست شبانه