رهسپار شدن

لغت نامه دهخدا

رهسپار شدن. [ رَ س ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) عزیمت کردن. روانه گشتن. عازم شدن. رفتن. ( یادداشت مؤلف ).
- رهسپار دیار عدم یا نیستی یا آن جهان شدن؛ مردن. ( یادداشت مؤلف ).
رجوع به رهسپار و راهسپار شود.

فرهنگ فارسی

عزیمت کردن. روانه گشتن. عازم شدن

جمله سازی با رهسپار شدن

پس از مدتى آيه الله خالصى و يارانش را به طرف جدهمنتقل كردند. در بين راه در عدن تلگرامى از سوى دولت ايران به منظور دعوت از آيهالله خالصى و فرزندانش براى رهسپار شدن به آن كشور به آنان رسيد. اما شيخ مهدىدر پاسخ گفت كه موسم حج نزديك است و از اين رو واجب است براى اداى فريضه به مكهبرود و آنگاه درباره پيشنهاد تصميم بگيرد.
مخالفان آيه الله خالصى با برپايى تظاهراتى در حمايت از مراسم عيد نوروزشعارهايى در اين باره سر دادند و بهائيت را محكوم و انزجار خويش را نسبت به اين مرامابراز كردند. آنگاه با رهسپار شدن به سوىمنزل آيه الله خالصى، شعارهاى خويش را عليه وى معطوف ساختند.
این فصل در اوضاع سفر از تبریز الی پطرزبورغ نام دارد. نویسنده توضیح می‌دهد که زمانی که خبر کشته‌شدن گریبایدوف در شعبان ۱۲۴۴ در تبریز به عباس میرزا رسید، وی میرزا مسعود مستوفی را مأمور کرد تا نخست به تفلیس رفته و گزارش رویداد را به پاسکویچ کنسول روسیه در قفقاز برساند و سپس زمینه‌های رهسپار شدن به سوی سنت پترزبورگ را برای عرض پوزش به بارگاه نیکلای یکم امپراتور این کشور فراهم آورد.