رهبوت

لغت نامه دهخدا

رهبوت. [ رَ هََ ] ( ع مص ) رهب. ترسیدن. ( المصادر زوزنی چ بینش ص 282 ). رجوع به رَهَب شود.
رهبوت. [ رَ هََ ] ( ع اِ ) ترس: رهبوت خیر لک من رحموت؛ ای لان ترهب خیر لک من ان ترحم. ( منتهی الارب ) ( ازتاج العروس ) ( ناظم الاطباء ). ترس. ( دهار ) ( آنندراج ).ترس بزرگ. ( از اقرب الموارد ) || ( ص ) رجل رهبوت؛ مرد ترسناک. ( از متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ).

جمله سازی با رهبوت

و كلمه (طاغوت ) مصدرى است به معناى طغيان مانند كلمات رهبوت و جبروت و ملكوت،مصدرند، و به معناى رهبت و جبر و ملك است، چيزى كه هست بسيار مى شود كه اين كلمه ازباب مبالغه در معناى اسم فاعل استعمال مى شود مثلا گفته مى شود: (و الّذين كفروااولياوهم الطاغوت )، (و كسانى كه كفر مى ورزيدند سرپرستانشان طاغوت هايند) و امامعناى اين مصدر يعنى طاغوت و طغيان معروف است، مثلا مى گويند: (طغى الماء) يعنى آببه خاطر فورانش و يا كثرتش از ظرف خود تجاوز كرد، واستعمال كلمه در مورد انسان در آغاز از باب مجاز بوده، ولى در اثر كثرتاستعمال به حد استعمال حقيقى رسيده است، و طغيان آدمى به معناى آن است كه از آن طورىكه بايد باشد و از آن حدى كه بايد رعايت كند تجاوز نمايد،حال چه اين كه آن حد را عقل خود او معلوم كرده باشد، و يا شرع، پس طاغوت عبارت استاز انسان ظالم و جبار متمرد و ياغى از وظايف بندگى خدا، البته تمردى كه از بابگردن كشى نسبت به خداى تعالى باشد، و آن كسى هم كه طاغوت را عبارت دانسته از هرمعبودى كه غير از خدا پرستيده شود برگشت گفتارش ‍ به همين معنايى است كه ما كرديم.