رستاخیز کردن

لغت نامه دهخدا

رستاخیز کردن. [ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بمجاز، فریاد کردن:
دشمنان را به حال خود بگذار
تا قیامت کنند رستاخیز.سعدی.و رجوع به رستاخیزشود.

فرهنگ فارسی

بمجاز فریاد کردن

جمله سازی با رستاخیز کردن

چه ژواهی روز رستاخیز کردن که خون چون منی داری به گردن