راهنامج. [ م َ ] ( معرب، اِ ) مأخوذ از راهنامه فارسی. ( ناظم الاطباء ). کتابی که کشتیبانان بدان راه سپرند و بسوی لنگرگاه و جز آن پی برند. معرب راهنامه. ( منتهی الارب ). از فارسی راهنامه. کتاب الطریق. و آن کتابیست که ملاحان دارند شناختن مراسل و بندرها را. ( از تاج العروس ). و رجوع به راهنامه شود.
فرهنگ فارسی
ماخوذ از راهنام. فارسی. کتابی که کشتیبانان بدان راه سپرند و بسوی لنگر گاه و جز آن پی برند معرب راهنامه.
جمله سازی با راهنامج
در متون قدیمی این واژه به صوت راهنامه، راهنامج، و رهنامج نیز ثبت شده که دو صورت اخیر شکل عربیشدهٔ رهنامَگ پارسی میانه است.