دعا کرده

لغت نامه دهخدا

دعاکرده. [ دُک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) که وی را دعا کرده باشند. که مورد دعای خیر دیگران واقع شده باشد:
دعا کردنش بین چه در پرده بود
همانا که شاهی دعاکرده بود.نظامی. || ( در معنی فاعلی ) دعاگفته. دیگری را دعاکرده:
با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد
رفتیم دعاکرده و دشنام شنیده.سعدی.

فرهنگ فارسی

که وی را دعا کرده باشند.

جمله سازی با دعا کرده

ببین چه آفت جانی که هر که دید تو را نه از برای تو، از بهر خود دعا کرده است
دعای خسرو جز دیدن جمال تو نیست به پیش دیده خود هر کجا دعا کرده
از هر کرانه تیر دعا کرده‌‏ام روان باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
به ابروان تو زاهد چو چشم وا کرده را به گوشه محراب ها دعا کرده
مادر دوران به ما شربت مهری نداد تا پدر از بهر ما خود چه دعا کرده بود؟
که دعا کرده به جان تو که از حسن قبول هر کجا نام تو آید به میان بر تو دعاست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چیپ یعنی چه؟
چیپ یعنی چه؟
اسرع وقت یعنی چه؟
اسرع وقت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز