دخر

لغت نامه دهخدا

دخر. [ دُ ] ( ع مص ) خرد گردیدن. || خوار و ذلیل شدن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

خرد گردیدن

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۴(بار)
ذلّت. خواری. داخر:خوار و ذلیل آنانکه از عبادت من استکبار و خودداری می‏کنند. حتماً به خواری وارد جهنّم می‏شوند از صدر آیه روشن می‏شود که مراد از عبادت در آیه، دعا و تضرّع به درگاه خداست. صدر آیه چنین است «وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی اَسْتَجِبْ لَکُم اِنَّ الَّذینَ...». در نهج البلاغه خطبه 63 آمده «وَلکِنْ خَلائِقُ مَرْبُوبُونَ وَ عِبادٌ داخِرُونَ». ناگفته نماند: این کلمه با خضوع و فرمانبری نیز می‏سازد مثل مراد از داخرون در آیه همان خضوع و فرمانبری است که سایه‏ها از دستور خداوند پیروی کرده و نقل مکان می‏کنند داخرون فقط چهار بار در قرآن آمده است.

جمله سازی با دخر

وکیل گابریل جان آترسون در پیاده‌روی هفتگی خود با پسر عمویش، ریچارد انفیلد در لندن، به درِ خانه بزرگی می‌رسند که در واقع درِ پشتی خانه دکتر جکیل، دوست و موکل آترسون است. در این حال انفیلد خاطره‌ای از ماه‌ها پیش نقل می‌کند که در روبروی این خانه، یک مرد شرور به نام ادوارد هاید، پس از برخورد با یک دخر بچه او را زیر پا گذاشته و فرار می‌کند اما توسط مردم دستگیر می‌شود. هاید برای رهایی از این مخمصه سریعاً از در پشتی به خانه دکتر جکیل رفته و با یک چک ۱۰۰ پوندی برمی‌گردد که امضای شخص مشهوری (دکتر جکیل) را پای خود داشته‌است.