خیال خام

لغت نامه دهخدا

خیال خام.[ خ َ / خیا ل ِ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) تصور بیهوده. پندار خام. توقع بیجا. هوس بیجا. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

تصور بیهوده پندار خام

جمله سازی با خیال خام

خام است هرکه پخت خیال وجود غیر خوشوقت پخته ای که برست از خیال خام
در تمام عمر چندان نا امید از وصل بود دل که هرگز این خیال خام نتوانست کرد
طریق عام بود پختن خیال دویی طریق عام مپوی و خیال خام مپز
به سر ز تاب رخت آتشی که من دارم عجب که پخته نسازد خیال خام مرا
امید وصل تو باشد خیال خام ولیک بر آستان رفیعت امیدوارانند
مسلمست که جنگ از جهان نخواهد رفت ز روی وهم گروهی خیال خام کنند