خون خروس

لغت نامه دهخدا

خون خروس. [ ن ِ خ ُ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایه از شراب سرخ. کنایه از شراب لعلی. ( از غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ) ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کنایه از شراب سرخ کنایه از شراب لعلی.

جمله سازی با خون خروس

در ايام روزه گوشت نمى خورند و هر ماه چهار قربانى دارند كه به نام ستارگان انجاممى شود. اين قربانيان بايد خروس باشند. خون خروس در زمين دفن مى شود و استخوانآن را مى سوزانند و گوشت شتر و كبوتر و ماهى نمى خورند.