گر پارساست دلبر گو مِی منوش با کس تا خون بجوش ناید رندان پارسا را
خون بجوش آمد ز شعلهٔ اشتیاق تا پدید آمد بر آن مجنون خناق
نی نی غلطم ز خون بجوشی وانگه به کجا به خون فروشی
به آتش کشی باز مالید گوش چو پروانهای کایدش خون بجوش
در آن تنگنای قیامت خروش ندانم چه سان آمدی خون بجوش