خب ء

لغت نامه دهخدا

خب ء. [ خ َ ءْ ] ( ع اِ ) چیز پنهان کرده. شی مخفی شده. امر پنهانی. ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ) ( از المنجد ) ( منتهی الارب ) ( از ترجمان عادل بن علی ). پوشیدگی. ( از غیاث اللغات ) ( تاج المصادر بیهقی ). || بکنایه دل، قلب، اندرون. || خب ء الارض؛ گیاه، روییدنی. || خب ء السموات؛ باران. مطر. غیث. ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ) ( از منتهی الارب ). منه: «اخرج خب ء السماء، خب ء الارض ».
خب ء. [ خ َ ] ( ع مص ) حفظ کردن. پنهان کردن. ( از ترجمان عادل بن علی ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ) ( از المنجد ) ( از منتهی الارب ) ( از غیاث اللغات ) ( از ناظم الاطباء ).
خب ء. [ خ َ ] ( اِخ ) صحرائی است در مدینه جنب قُباء. ( از معجم البلدان یاقوت حموی ).
خب ء. [ خ َ ] ( اِخ )موضعی است به نجد. ( از معجم البلدان یاقوت حموی ).
خب ء. [ خ ُ ] ( اِخ ) وادیی است به عربستان که از «کاثب » شروع می شود و تا پشت ریگزار «کشب » می رود و بعد از آن به بیابان «جموح » که پائین «قباء»است منتهی میگردد. ( از معجم البلدان یاقوت حموی ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی خَبْءَ: نهان -هر چیزی که در احاطه غیر خود، قرار گیرد، بطوری که دیگر نشود ادراکش کرد(عبارت یخرج الخبء فی السموات و الارض، استعاره است، گویا موجودات در پس پرده عدم و زیر طبقات نیستی قرار داشتند و خدا آنها را یکی پس از دیگری از آنجا به عالم وجود درآورد. بن...
تکرار در قرآن: ۱(بار)

جمله سازی با خب ء

گفتيم كه استعمال كلمه (خب ء) استعاره است، ليكن ممكن است بگوييم: ايناستعمال حقيقى و بدون استعاره است، چيزى كه هست احتياج به بيانى دارد كه اينجامحل آن بيان نيست. بعضى هم گفته اند: مراد از (خب ء) غيب است و مراد از اخراج خب ء،علم
بنابر اين، اين نامگذارى - كه ايجاد و بيرون كردن از عدم را خب ء ناميد - قريب بهنامگذارى ديگرى است و آن كلمه (فطر) است، كه در بسيارى از آيات، خلقت را فطر،و خالق را فاطر ناميده است، و (فطر) به معناى پاره كردن است، گويا خداى تعالىعدم را پاره مى كند و موجودات را از شكم آن بيرون مى آورد.