حواصل

لغت نامه دهخدا

( حواص-ل ) حواص-ل. [ ح َ ص ِ ] ( ع اِ ) ج ِ حوصله. ( ناظم الاطباء ) ( زمخشری ). و آن مرغی است بسیارخوار بزرگ حوصله و این جمع را فارسی زبانان بجای مفرد بکار برند،همان مرغ. مرغی است سپید که اکثر بر کناره آبها نشیند و چون حوصله نهایت کلان دارد، بر واحد اطلاق آن جمع کرده اند چه در حقیقت حواصل جمع حوصله است. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ):
عماری از بر ترکی تو گفتی
که طاووس است از پشت حواصل.منوچهری.زرین همای چتر سپهر است بال تو
بی بال چون حواصل آگین چه مانده ای.خاقانی.و رجوع به بحر الجواهر و ابن بیطار و تحفه حکیم مؤمن و ذخیره خوارزمشاهی شود. || پوستین و جامه ای که از پوست حواصل سازند.

فرهنگ عمید

۱. = حواصیل
۲. [قدیمی] چینه دان پرنده.

فرهنگ فارسی

حواصیل، مرغی شبیه لک لک، دارای منقاربلندوگردن، درازوپاهای دراز، بیشتردرکنار آبها می‌نشیند
( اسم ) غم خورک

جمله سازی با حواصل

💡 هر چند که هستم به سخن طوطی و بلبل سنجاب جوانیم بدل شد به حواصل

💡 تا که باشد خلعت باغ از مه آزارودی گه دم طاوس و گه پر حواصل یافته

💡 کنون کز ابر چو پر حواصلست هوا چه داشت باید موی حواصل و سنجاب

💡 غریب نیست که گردد ز شست و شوی غمام به رنگ بال حواصل سفید پرغراب

💡 از آن ‌کفی‌ که چو موی حواصل آمد گرم قدح بده که جهان پر حواصِل است کنون

💡 صبا بساط حواصل ز بوستان بنوشت چو مشگ بید بپوشید بر سمن سنجاب