جان فرستادن. [ ف ِ رِ دَ ] ( مص مرکب ) جان هدیه کردن. جان را فدا کردن: یک وام لبت نداده باشم آنگه که هزار جان فرستیم.خاقانی.بسوی آن پری قاصد نهان خواهم فرستادن صبا بسیار رفت این بار جان خواهم فرستادن.کاتبی نیشابوری ( از ارمغان آصفی ).
فرهنگ فارسی
جان هدیه کردن
جمله سازی با جان فرستادن
دلم به پیش تو میخواست جان فرستادن ولی کبوتر جان را نبود قوت بال