تکمل

لغت نامه دهخدا

تکمل.[ ت َ ک َم ْ م ُ ] ( ع مص ) تمام شدن و تمام کردن. لازم ومتعدی است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). تکامل. اکتمال. کامل شدن چیزی. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

تمام شدن، کامل شدن.

فرهنگ فارسی

تمام شدن و تمام کردن لازم و متعدی است

جمله سازی با تکمل

هلال الکاس لم تکمل بشمس الراح کملها که گردد چون شود پر این مه نو بدر محفل‌ها