تنازع بقا

لغت نامه دهخدا

تنازع بقا. [ ت َ زُ ع ِ ب َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) یکی از اصول نظریه داروین و پیروان او، وجود تنازع بقا در دنیای موجودات زنده است و آن عبارت از قبول وجود یک کشمکش دائم میان موجودات زنده می باشد که به انتخاب انسب منجر می گردد. آقای دکتر سیاسی آرد:... نظر کلی آنها ( داروین و پیروان او ) درباب تغییر شکل موجودات روی دو اصل بزرگ «تنازع بقا» و «انتخاب انسب » قرار دارد و خلاصه این است که افراد یک خانواده از همه حیث با هم مساوی نیستند بلکه بعضی از آنها تصادفاً نسبت به دیگران دارای مزیت یا مزایایی می شوند که در تنازع بقا کامیابی آنهارا تضمین می کند در صورتی که فقدان آن در افراد دیگرسبب مغلوبیت و از میان رفتن آنها می گردد. این مزیت ممکن است جسمانی و مرئی باشد مانند اختلاف قامت و خردی و درشتی اندام و... یا عبارت باشد از استعدادهای مخصوص برای حرکاتی معین که آن استعدادها غریزه خوانده می شوند. در هر حال مزیت مزبور به اعقاب که رسید ثابت و برقرار می ماند و عمومیت پیدا می کند چه افرادی که از آن محروم بوده اند برطبق قانون «انتخاب انسب » بتدریج از بین رفته و می روند. از هزاران میوه که بر یک درخت هست و از میلیونها تخم که بعضی حیوانات می گذارند شماره کمی به بار می رسند یا دوره بلوغ را می بیننداین تنازع و زدوخورد تنها در مقابل قوای طبیعت ( برای هوا و نور و غذا... ) نیست بلکه میان افراد یک نوع نیز جریان دارد. طعمه ها و طعمه خوارها همه در جنگ و جدالند. زدوخورد طعمه ها با یکدیگر از این رو است که می خواهند در فرار از خطر با یکدیگر سبقت جویند... باری در این تنازع هر فرد بهتر مسلح باشد ظفر خواهد یافت و چیزی که باعث پیروزی او گردیده در افرادی که پس از او می آیند و دوام و بقائی می کنند ناچار موجود خواهد بود. افرادی که فاقد آن مزیت هستند ممکن است بعرصه وجود بیایند ولی... مغلوب و منکوب و نابودشان خواهد ساخت. ( از کتاب روانشناسی از لحاظ تربیت ص 423 ).

فرهنگ فارسی

یکی از اصول نظریه داروین و پیروان او وجود تنازع بقادر دنیای موجودات زنده است و آن عبارت از قبول یک کشمکش دائم میان موجودات زنده می باشد که به انتخاب انسب منجر می گردد.

جمله سازی با تنازع بقا

و همچنين انواع حيواناتى كه در اين عصر موجودند، هميشه در تحتعوامل تنازع بقا و انتخاب اشرف در حال تغييرشكل هستند و از ميان آنها، حيوانى قابل بقا و دوام است كه وجودش اشرف و اقوى باشد،چنين موجود ى به حكم وراثت كه آن هم خود عاملى ديگر است، نسلش باقى مى ماند.
هماهنگی علم و دین یکی از اصول اساسی آئین بهائی است. آثار بهائی علم و دین را در تضاد با یکدیگر نمی‌دانند بلکه بر هماهنگی بنیادین آن دو تأکید می‌کنند. از دیدگاه مایکل روتشتاین در دانشنامهٔ جنبش‌های نوین مذهبی می‌نویسد که بهائیت بخش‌هایی از یافته‌های علمی را می‌پذیرد که بر الهیات بهائی منطبق باشند و رؤیایی دین و علم در بهائیت نیز رقابت برابر نیست. با وجود این علی‌مراد داوودی، فیلسوف بهائی، معتقد است که آثار بهائی به ندرت دربارهٔ یافته‌های علمی نظر داده است و این نظرات بیشتر در راستای ابطال نتایج غیر علمی و ایدئولوژی-محوری بوده که برخی از علم گرفته‌اند، مانند تجویز و توجیه تنازع بقا، جنگ و رقابت که بعضی از ایدئولوژی‌ها از نظریه تکامل استنتاج کرده‌اند.
در اواخر دوران حکومت زندیه و اوایل دوره قاجاریه، زمانی که دامنه ناامنی به منطقه سرحد رسید، این طایفه ترجیح داد تا به مکان‌های امن تری در داخل سیستان کوچ کنند. اما تعداد قابل توجهی نیز به زادگاه اولیه خویش بازگشتند وبا سرسختی تمام در تنازع بقای خویش کوشیدند.[نیازمند منبع]
مایکل روتشتاین در دانشنامهٔ جنبش‌های نوین مذهبی می‌نویسد که بهائیت بخش‌هایی از یافته‌های علمی را می‌پذیرد که بر الهیات بهائی منطبق باشند و رؤیایی دین و علم در بهائیت نیز رقابت برابر نیست.[الف] با وجود این علی‌مراد داوودی، فیلسوف بهائی، معتقد است که آثار بهائی به ندرت دربارهٔ یافته‌های علمی نظر داده است و این نظرات بیشتر در راستای ابطال نتایج غیر علمی و ایدئولوژی-محوری بوده که برخی از علم گرفته‌اند، مانند تجویز و توجیه تنازع بقا، جنگ و رقابت که بعضی از ایدئولوژی‌ها از نظریه تکامل استنتاج کرده‌اند.
پاسخ عبدالبهاء به تکامل داروینی بیشتر ماهیتی فلسفی دارد تا علمی و هدف اصلی او این است که با دلایل مبتنی بر عقل و خرد وجود یک هدف الهی برای حیات، جایگاه ویژه انسان در آفرینش، نیاز به علل نهایی (غایت‌شناسی) و وجود قوانین ابدی طبیعت در جهان را اثبات کند. عبدالبهاء با خود مکانیسم تکامل کاری ندارد بلکه پیامدهای فلسفی، اجتماعی و معنوی نظریه جدید را مورد بررسی قرار می‌دهد. در حقیقت او در پی ابطال نتایجی است که بعضی از ایدئولوژی‌ها برای اغراض سیاسی خود از نظریهٔ تکامل استنتاج کرده‌اند، مانند انکار جنبه معنوی انسان و تجویز و توجیه رقابت، تنازع بقا و جنگ.
ارتباط با انسانها در حقيقت نتيجه ارتباط و پيوند با خدا است، انسانى كه به خداپيوسته و به حكم جمله مما رزقناهم همه روزيها و مواهب را از خدا مى داند، نه از ناحيهخودش، عطاى خداوند بزرگى مى داند كه چند روزى اين امانت را نزد او گذاشته، نهتنها از انفاق و بخشش در راه او ناراحت نمى شود بلكهخوشحال است، چرا كه مال خدا را به بندگان او داده، اما نتائج و بركات مادى و معنويشرا براى خود خريده است، اين طرز تفكر، روح انسان را ازبخل و حسد پاك مى كند، و جهان تنازع بقا را به دنياى تعاونتبديل مى سازد دنيائى كه هر كس در آن خود را مديون مى داند كه از مواهبى كه دارد دراختيار