ترشان

لغت نامه دهخدا

ترشان. [ ت ُ ] ( اِ ) قسمی بادام به جهرم. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

جمله سازی با ترشان

💡 O اعمال كفّار به جاى اين كه راه را براى آنان باز كند، گمراه ترشان مى كند و حجابى روى حجاب ديگر است. نظير آيه ى (والّذين كفروا اوليائهم الطاغوت يُخرجونَهم من النّور الى الظلمات...)(208)

💡 تا نشویی دهن از سرکه ابرو ترشان هرگزت ساقی ما شربت نوشن ندهد

💡 با ترشان لاغ کنی خنده زنی جنگ شود خنده نهان کردم من اشک همی‌بارم از او

💡 امام عليه السلام سپس فرمود:((اِنَّهُمْ لَنْ يَدَعُونى...؛)) اينها دست از من برنمىدارند مگر خون مرابريزند ولى پس از اين عمل ننگين خداوند كسى را بر آنان مسلط خواهدنمودكه طعم تلخ ذلت را به شديدترين وجه به آنان بچشاند و از همه ملتهاذليل ترشان بگرداند)).

💡 ور تو بس خشک دماغی به تو بو می نرسد سر بنه تا برسد بر تو دماغ ترشان

مطلقه یعنی چه؟
مطلقه یعنی چه؟
رساله یعنی چه؟
رساله یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز