تحصیل کردن

لغت نامه دهخدا

تحصیل کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) فراهم آوردن و جمع کردن و اندوختن و بدست آوردن و حاصل کردن و کسب کردن. ( ناظم الاطباء ): نبینی که به اندک مایه رنجی که بردم چه مقدار تحصیل راحت کردم ؟ ( گلستان ). || جمع کردن مالیات. || کسب علم و دانش کردن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- بدست آوردن حاصل کردن کسب کردن. ۲- جمع کردن اندوختن. ۳- جمع کردن مالیات گرفتن مالیات و و مقرریها. ۴- خلاص. چیزی را بر آوردن. ۵- کسب کردن علم.

جمله سازی با تحصیل کردن

نیست ممکن پختگی تحصیل کردن در وطن خامی عنبر کجا از جوش دریا کم شود؟
در سال ۱۳۷۲ دیپلم متوسطه خود را در دبیرستان رازی آبادان اخذ کردند و در همان سال در رشته کارشناسی علوم اجتماعی گرایش پژوهش و تحقیقات اجتماعی شروع به تحصیل کردن و در سال ۱۳۷۶ تحصیلات کارشناسی را به پایان رساند. در سال ۱۳۸۴ در مقطع کارشناسی ارشد در رشته جامعه‌شناسی شروع به تحصیل کردند و در سال ۱۳۸۶ در مقطع کارشناسی ارشد فارغ تحصیل شدند. ایشان از سال ۱۳۸۵تاکنون به عنوان استاد دروس جامعه‌شناسی در دانشگاه مشغول به تدریس می‌باشند و در سال ۱۳۹۲در مقطع دکترا در رشته جامعه‌شناسی گرایش اقتصاد و توسعه مشغول تکمیل رساله دکترای خود می‌باشند