لغت نامه دهخدا
تار زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) نواختن تار. نواختن یکی از آلات موسیقی. رجوع به تار شود. || در تداول عوام فروختن را گویند.
تار زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) نواختن تار. نواختن یکی از آلات موسیقی. رجوع به تار شود. || در تداول عوام فروختن را گویند.
( مصدر ) ۱- نواختن تار ( آلت موسیقی ). ۲- فروختن.
💡 عقاد مى گويد: يزيد جوان بد خوبى بود كه شب و روزش را در ميكسارى، و تار زدن مىگذارد، و از مجلس زنان و نديمانش بر نمى خاست مگر براى شكار و هفته اى را در شكاربى اطلاع از جريان امور كشور مى گذارند. (2)