بومب

لغت نامه دهخدا

بومب. [ ب ُ ] ( فرانسوی، اِ ) غباره و گلوله خمپاره و نارنجک. ( ناظم الاطباء ). رجوع به بمب شود.

جمله سازی با بومب

در سال ۱۸۹۸، زلزله مهیبی دارجلینگ را لرزاند (که به «فاجعه دارجلینگ» از آن یاد می‌شود) که خسارات زیادی به شهر و ساکنان بومب منطقه وارد آورد.
او که در دانشگاه بمبئی لاتین و ریاضیات تدریس می‌کرد، همچنین تحقیقات تاریخی خود را برای بیش از ۴۵ سال در مقالات هفتگی در بومبی تایمز[ب] و مجلات انگلیسی می‌نوشت. علاقه او به رویدادهای کمتر شناخته‌شده تاریخ ایران و عرب مانند تأسیس امپراتوری جدید ایران، شاپور یکم، فتح اسکندریه توسط اعراب، یا پیروزی اعراب برچینی‌ها در نبرد طراز بود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ستارگان
ستارگان
نمایان
نمایان
میسترس
میسترس
هنگام
هنگام