بدیده

لغت نامه دهخدا

( بدیدة ) بدیدة. [ ب َ دی دَ ] ( ع اِ ) بلا. || مانند و همتا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مثل و نظیر. ( از ذیل اقرب الموارد ). || ( ص ) فلاة بدیدة؛ بیابانی که در آن کسی نباشد. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بیابان پهناور. ( از ذیل اقرب الموارد ). بَدید.

فرهنگ فارسی

مثل و نظیر یا مانند و همتا.

جمله سازی با بدیده

💡 گرچه جهان خرم است و فصل بهار است بی گل رویتو گل بدیده چو خار است

💡 گلبن روی غیبیان چون برسد بدیده‌ای از گل سرخ پر شود بی‌چمنی کنار جان

💡 بینم اگر به جز تو زیانم بدیده باد گویم اگر بجز تو زبانم بریده باد

💡 نه هر که صدرنشین عزیز شد، که غبار اگر بدیده فتد توتیا نخواهد شد

💡 اگر بدیده کشد کاس و کاسه زان دیدست وگر بفرق سراستد بپایکه بر پای