برائت به معنای پاکی، رهایی و آزاد بودن است و به مفهوم تبری و بیزاری جستن نیز اشاره دارد. این واژه یکی از اصول کلیدی در مذاهب مختلف فقهی به شمار میآید و در زمره چهار اصل عملی در اصول متأخر امامیه قرار دارد. برائت به معنای نفی تکلیف از مکلف در مواردی که در مورد تکلیف شک وجود دارد، تعریف میشود. در مباحث اصول فقه، به ویژه در اصول عملی و در زمینههای مختلف فقهی مانند حج، تجارت، ضمان، کفارات، یمین و ارث، به موضوع برائت پرداخته شده است. مهمترین موارد کاربرد این اصل شامل برائت ذمه از تکلیف، برائت ذمه از دین، برائت رحم، برائت از عیب، برائت از ضمان، قسم خوردن به برائت از خداوند یا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و یا امامان (علیهم السلام)، برائت از دشمنان خدا و اولیای او و برائت از ارث میباشد. در این مقاله، به بررسی اجمالی هر یک از این موارد خواهیم پرداخت. در زبان عربی، برائت به معنای پاکی، رهایی از عیب و دوری از آن آمده است. اصل برائت یکی از اصطلاحات علم اصول است که به حکم ظاهری و از اصول عملیه چهارگانه تعلق دارد و به طور کلی به آن دلیل فقاهتی یا اصل عملی گفته میشود. نقش اصلی این اصل، تعیین وظیفه عملی برای مکلف در صورت شک در حکم واقعی است؛ به این معنا که هرگاه مکلف در مورد حرمت یا وجوب چیزی تردید داشته باشد، این اصل به او کمک میکند.
اصل برائت
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] برائت به معنی پاکی جستن، رهایی پیدا کردن و آزاد بودن، تبری و بیزاری جستن است. بَرائَت، یکی از اصول مهم در مذاهب گوناگون فقهی، و یکی از ۴ اصل عملی در اصول متأخر امامیه که عبارت است از نفی تکلیف از مکلف در موارد شک در تکلیف.
از عنوان برائت در اصول فقه، مبحث اصول عملی و در ابواب مختلف فقهی نظیر حج، تجارت، ضمان، کفّارات، یمین و ارث سخن رفته است که به مهم ترین موارد بکارگیری آن اشاره میشود:برائت ذمه از تکلیف، برائت ذمه از دین، برائت رحم، برائت از عیب، برائت از ضمان، قسم خوردن به برائت از خداوند یا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و یا امامان (علیهم السلام)، برائت از دشمنان خدا و اولیای او، برائت از ارث؛ در این مقاله به بررسی اجمالی هر بک از این موارد پرداخته می شود.
در لغت و اصطلاح
«برائت» در لغت به معنای پاکی، پاک شدن از عیب، دوری، رهایی و خلاص شدن آمده است. «اصل برائت»، از اصطلاحات علم اصول، با مفاد حکم ظاهری و از اصول عملیه چهارگانه است که از مجموع آنها به «دلیل فقاهتی» یا اصل عملی یاد می شود. نقش اساسی این اصل، تعیین وظیفه عملی برای مکلف در صورت شک در حکم واقعی است؛ یعنی هرگاه مکلف در حرمت یا وجوب شی ء یا فعلی، به جهت نبود دلیل یا اجمال آن یا تعارض دو دلیل شک کرد و پس از تفحص، دلیلی نیافت، علمای علم اصول به مقتضای این اصل، به برائت ذمه و مکلف نبودن وی حکم می کنند، هرچند برخی دیگر از علمای اسلامی که به « اخباریین » شهرت یافته اند وظیفه چنین شخصی را در مورد شک در حرمت (شبهات تحریمیه) احتیاط می دانند.
ریشه تاریخی برائت
گرچه می توان نمونه هایی از کاربرد برائت را در سده نخست هجری ذکر کرد، اما ریشه تاریخی برائت به عنوان نظریه ای شکل گرفته در دوره های بعدی علم اصول، به نظریات متکلمان متقدم معتزله در سده ۲ق /۸م باز می گردد. واصل بن عطا از بنیان گذاران معتزله در نیمه این سده، در مقام بیان ادله فقهی، درصورت فقدان دلیلی از «کتاب » و «خبری که حجت » باشد، «عقل سلیم » را جزو ادله می شمارد. در نسلهای بعد و در توضیح مراد واصل از دلیل سوم، نظر ابراهیم نَظّام درباره منابع فقهی قابل ذکر است؛ ابن قِبه رازی متکلم امامی تصریح دارد که ادله فقه نزد نظام عبارت از «کتاب » و «خبر قاطع عذر» است و درصورت نبود دلیلی از این دو، همه چیز به حکم عقل مباح است و اشیاء در حکم اطلاق عقلی اند. فقهای ظاهری با رویکردی مشابه معتزلیان در تکیه بر نصوص، در غیر موارد منصوص اصل را بر عدم تشریع حکمی (اعم از وجوب یا حرمت ) می نهادند. ابن حزم ظاهری در مقام نظریه پردازی با استناد به آیاتی از قرآن کریم به بیان منشأی شرعی برای برائت می پردازد. از سده ۲ تا ۵ق، اتفاق مهمی در تغییر حوزه معنایی اصل برائت نمی یابیم. در اواخر سده ۵ق، شافعیان با تعابیری نظیر استصحاب حال عقل و استصحاب الحال به نظریه پردازی درباره آن پرداخته اند. اظهارنظر غزالی در المستصفی به عنوان تکمیلی بر مباحث گذشته و سرآغاز تحولی برای آینده، در این راستا قابل ذکر است. غزالی نخستین کسی است که ۴ دلیل «کتاب »، «سنّت »، «اجماع » و «دلیل العقل و استصحاب » را برشمرده، و در توضیح دلیل چهارم، استصحاب حال عقل - برائت - را به عنوان یکی از مهم ترین اقسام استصحاب ذکر کرده است (برای رابطه استصحاب الحال و برائت، نک: ه د، ج۸، ص۱۹۱).