اشک تلخ

لغت نامه دهخدا

اشک تلخ. [ اَ ک ِ ت َ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) اشک چشم. ( برهان ). || آب چشم که از گریه واندوه زاید. کذا فی الادات و القنیة. ( مؤیدالفضلا ). اشک غم. ( رشیدی ). کنایه از اشک ماتمین و غمگین باشد. ( هفت قلزم ). اشکی که از گریه غم بریزد:
چنان محوم که اشک تلخ در چشمم نمیگردد
قیامت گر نمکدان بشکند در چشم حیرانم.صائب.و در مؤیدالفضلا نوشته اشکی که از درد فراق برآید، تلخ باشد و نیز گرم بود، بخلاف اشک خوش و فرح که آن شیرین و سرد بود. ( آنندراج ):
بیتی دو سه زارزار برخواند
اشکی دو سه تلخ تلخ بفشاند.نظامی.اشک شور. اشک نیمشور. اشک خوش نمک. ( آنندراج ). || کنایه از شراب انگوری. ( برهان ) ( هفت قلزم ).

فرهنگ فارسی

اشک چشم یا آب چشم که از گریه و اندوه زاید.

جمله سازی با اشک تلخ

💡 زهرست آب دیده «نظیری » نه اشک تلخ در دیده آب می کنم الماس تفته را

💡 می کنم گوهر به همت اشک تلخ خویش را چون صدف در زیر بار ابرنیسان نیستم

💡 به خون دل ز می لاله گون بشویم دست به اشک تلخ علاج خمار خویش کنم

💡 صائب که یاد می کند از اشک تلخ ما؟ در قلزمی که آب گهرها در او گم است

💡 خوش آن کسان که دردل برآرزو بستند به اشک تلخ ره لقمه بر گلو بستند

شکوه یعنی چه؟
شکوه یعنی چه؟
نجورسن یعنی چه؟
نجورسن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز