ازیار

لغت نامه دهخدا

ازیار. [ اَزْ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ زیر.

جمله سازی با ازیار

فرقت از اهل و از وطن جویند هجرت ازیار و از دیار کنند
در صورت اگر چه غیر اغیار نه ایم از روی حقیقت بجز ازیار نه ایم
پیش ازین اغیاردر چشمم نمود یارداشت این زمان ازیار وحشت می کنم اغیاروار