نیم شبی

لغت نامه دهخدا

نیم شبی. [ ش َ ] ( ص نسبی ) منسوب به نیم شب. ( یادداشت مؤلف ). آنچه در نیم شب وقوع یابد. ( فرهنگ فارسی معین ). مربوط به نیم شب. در دل شب. در نصف شب:
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
دعای نیم شبی دفع صد بلا بکند.حافظ.بیار می که چو حافظ مدامم استظهار
به گریه سحری و دعای نیم شبی است.حافظ.می صبوح و شکر خواب صبحدم تا چند
به عذر نیم شبی کوش و گریه سحری.حافظ.

جمله سازی با نیم شبی

💡 ای خیل خیالت سر زلفت به شبیخون هر نیم شبی بر سر من تاخته ناگه

💡 رو بر در دل بنشین کان دلبر پنهانی وقت سحری آید یا نیم شبی باشد

💡 صبحدمی همچو صبح پرده ظلمت درید نیم شبی ناگهان صبح قیامت دمید

💡 می صبوح و شکرخواب صبحدم تا چند به عذر نیم شبی کوش و گریه سحری

💡 بود به طالع ما آفتاب تحت الارض فروغ صبح ازل در شراب نیم شبی ست

💡 تا نیم شبی خیل خیالت برسید ورنی جانم خیمه برون می‌زد دوش