نف

لغت نامه دهخدا

نف. [ ن َف ف ] ( ع مص ) تخم کاشتن در زمین. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). || سفوف خوردن یا سفوف ساختن پست و دوا را. ( از منتهی الارب ). سف. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) ( متن اللغة ).

فرهنگ فارسی

تخم کاشتن در زمین ٠ یا سفوف خوردن یا سفوف ساختن پست و دوارا ٠

دانشنامه عمومی

نف ( به آلمانی: Neef ) یک شهر در آلمان است که در کوخم - تسل واقع شده است. نف ۴۹۹ نفر جمعیت دارد.

جمله سازی با نف

در حالی که در کالج بود، نف از طریق یک دوست مشترک در دانشگاه ایالتی سن پترزبورگ با ایلیا پرکوپسکی و پاول دوروف آشنا شد.
علاوه بر این، کوین کوریگان فیل ساقی را به تصویر می‌کشد، راک کوهلی آمیت پیشخدمت و هاری نف چای بستنی فروش را به تصویر می‌کشد. هر سه در مونتاژ میانی تغییرات صحنه زمان صفحه نمایش را افزایش داده‌اند.
شربت خود خورد نف از دل نشاند و آنچه ز لب خورد ز مژگان فشاند
کریستین نف خود‌دلسوزی را متشکل از سه مؤلفه اصلی می‌داند: مهربانی به خود، انسانیت مشترک و ذهن‌آگاهی.
یلان معرکه و سرکشان هیجا را گرفته از نف و خوی درع و مغفر آتش و آب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
باوانم یعنی چه؟
باوانم یعنی چه؟
موزون یعنی چه؟
موزون یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز