مناف

لغت نامه دهخدا

مناف. [ م َ ] ( ع اِ ) ( از «ن و ف » ) جای بالا رفتن: جبل عالی المناف؛ ای المرتقی. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).
مناف. [ م َ ] ( اِخ ) نام بتی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ) نام بتی بوده است در جاهلیت. ( از معجم البلدان ).
مناف. [ م َ ] ( اِخ )عبد... پدر هاشم است و عبدالشمس. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). پدر هاشم است و نسبت بدان مَنافی است.( از اقرب الموارد ). رجوع به عبدمناف و منافی شود.
منأف. [ م ِ ءَ ] ( ع ص ) کوشنده و بخت مند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

نام بتی بوده در عربستان در عهد جاهلیت
کوشنده و بخت مند.

جمله سازی با مناف

خدای از آدمشان تا به آل عبد مناف به صلب پاک و به بطن مطهر آورده
قبلهٔ هرکس کسی است قبلهٔ جانت تاج سر خاندان عبد مناف است
بندر سفر مناف طلاس را که در ۶ ژوئیه ۲۰۱۲ از سوریه جدا شده بود، در هفته آخر ژوئیه ۲۰۱۲ به عربستان سعودی ترتیب داد.
خانه مناف تمدن در شهرستان فومن، شهرک تاریخی ماسوله واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۸۰ با شمارهٔ ثبت ۵۱۶۵ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
از کسانی که از میرهاشم دوه‌چی حمایت میکردند می‌توان از میر مناف و میر تقی صراف و از سرمایه‌داران بزرگ از حسن تاجرباشی روس، کنسول روس در تبریز و میرزا حسن نام برد.