معلقی

لغت نامه دهخدا

معلقی. [ م ُ ع َل ْ ل َ] ( ص نسبی ) مأخوذ از تازی، چرخی. ( ناظم الاطباء ).
- کبوتر معلقی؛ کبوتری که در هوا چرخ می زند. ( ناظم الاطباء ). کبوتری که در هنگام پرواز چون به ارتفاع مناسبی رسد به محور بالهای گسترده و بر مدار سر و دم خود چرخ می زند و این از محاسن کبوتر است.

فرهنگ فارسی

ماخوذ از تازی چرخی

جمله سازی با معلقی

💡 هاروت‌وش معلقی اندر چه زنخدان با زهره تا تعلق هاروت‌وار داری

💡 همچون فلک معلقی استاده بر دو قطب قطب تو میخ و میخ زمین جرم کوهسار

💡 در ضلع شمالی هشتی درگاه چوبی وجود دارد که از طریق آن می‌توان وارد خانه‌های وابسته به تکیه شد. پس از هشتی دالان نسبتاً درازی قرار دارد که به حیاط اصلی تکیه منتهی می‌شود. سقف دالان نیز با تزیینات معلقی مزین شده‌است.

💡 زهی کاخ سرفراز که چرخ معلقی ز رشکش کند طراز ز دیبای ازرقی

💡 جانورانی معلقی هستند که قدرت شنا ندارند. جابجایی این جانوران وابسته به جریانات دریایی می‌باشد. بخش اعظمی از جانوران در ابتدا به شکل زئوپلانکتونی زیست می‌کنند.

خوار یعنی چه؟
خوار یعنی چه؟
تعامل یعنی چه؟
تعامل یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز