کج بحث

لغت نامه دهخدا

کج بحث. [ ک َ ب َ ] ( ص مرکب ) یاوه گوی در مباحثه و گفتگو. ( ناظم الاطباء ). کسی که در مباحثه راه خطا رود و بیهوده گوید. ( فرهنگ فارسی معین ):
مهر خاموشی حصاری شد ز کج بحثان مرا
ماهی لب بسته را اندیشه از قلاب نیست.صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که در مباحثه راه خطا رود و بیهوده گوید: [ مهر خاموشی حصار ی شد ز کج بحثان مرا ماهی لب بسته را اندیشه از قب نیست ]. ( صائب )

جمله سازی با کج بحث

رزق کج بحث ز تحصیل بود دست تهی گوهر از بحر به قلاب نیاید بیرون
می کند آواره یک کج بحث چندین راست را یک کمان از عهده صد تیر می آید برون
پیش کج بحث خمش باش که سرگردانی است آنچه از ماهی لب بسته به قلاب رسد
بگسل از کج بحث تا از صد کشاکش وارهی بر نشان یابد ظفر تیر از کمان چون بگذرد
خامشی داردم از مردم کج بحث ایمن نیست چون ماهی لب بسته غم شست مرا