رزق کج بحث ز تحصیل بود دست تهی گوهر از بحر به قلاب نیاید بیرون
می کند آواره یک کج بحث چندین راست را یک کمان از عهده صد تیر می آید برون
پیش کج بحث خمش باش که سرگردانی است آنچه از ماهی لب بسته به قلاب رسد
بگسل از کج بحث تا از صد کشاکش وارهی بر نشان یابد ظفر تیر از کمان چون بگذرد
خامشی داردم از مردم کج بحث ایمن نیست چون ماهی لب بسته غم شست مرا