چشم حقارت

لغت نامه دهخدا

چشم حقارت. [ چ َ / چ ِ م ِ ح ِ رَ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) نظر تحقیر. دیده حقارت.
- بچشم حقارت در کسی یا چیزی نظر کردن، سوی کسی بچشم حقارت دیدن؛ کنایه است از خرد و حقیر انگاشتن آن کس یا آن چیز و بی ارزش و بی اعتبار پنداشتن آن:
هیچ مبین سوی او بچشم حقارت
زآنک یکی جلدگربز است و نونده.یوسف عروضی.گرت جاه باید مکن چون خسان
بچشم حقارت نظر در کسان.سعدی.

جمله سازی با چشم حقارت

مکن به چشم حقارت نظر به مخلوقی که جمله فعل حکیم است و نیک در کار است
اما فواید وی اندر دنیا پوشیده نیست که بدان عزیز بود و مکرم شود و از خلق بی نیاز بود و خلق به وی حاجتمند باشند و دوستان و برادران بسیار به دست آورد و در دل همگان محبوب بود و به چشم حقارت به وی ننگرند و امثال این.
مکن به چشم حقارت نظر به مردم ازانک ز خوار کردن مردم شوند مردم، خوار
او در رسالهٔ صدپند نیز یادآوری می‌کند: «هزل را خوار مدارید و در هزلیان به چشم حقارت منگرید.» نصیرالدین طوسی به هزل التفاتی نداشت و آن را کار بی‌شرمان، شوخ‌چشمان و مسخرگانی می‌دانست که آن را وسیلهٔ معیشتِ خویش ساخته‌اند و با ارتکاب رذایل موجب خندهٔ اصحاب ثروت و صاحبان ناز و نعمت می‌شوند.
مبین به چشم حقارت که پیر دهقان گفت نرست شاخ گیاهی عبث درین مزرع
مبین به چشم حقارت به خون دیده ما که آبروی صراحی به اشک خونین است