لغت نامه دهخدا
پس لشکر. [ پ َ س ِ ل َ ک َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) عقبه سپاه. ساقه:
درفش و پس لشکر و جای خویش
برادرش را داد و خود رفت پیش.دقیقی.
پس لشکر. [ پ َ س ِ ل َ ک َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) عقبه سپاه. ساقه:
درفش و پس لشکر و جای خویش
برادرش را داد و خود رفت پیش.دقیقی.
( اسم ) عقب. سپاه ساقه.
💡 برآسود پس لشکر از هر دو روی برفتند روز دوم جنگجوی
💡 کمان را به زه بر نهاده سپاه پس لشکر اندر همی رفت شاه
💡 بدان که معرفت حقیقت دل حاصل نیاید تا آنگاه که هستی وی بشناسی، پس حقیقت وی بشناسی که چه چیز است، پس لشکر وی را بشناسی، پس علاقت وی با این لشکر بشناسی، پس صفت وی بشناسی که معرفت حق تعالی وی را چون حاصل شود و به سعادت خویش چون رسد و بدین هر یک اشارتی کرده آید.
💡 بیامد پس لشکر افراسیاب بر اندیشهٔ رزم بگذاشت آب
💡 سکندر پس لشکر بدگمان همی تاخت بر سان باددمان