که برخوردار شاه از گوی باشد نداند هرکه این پرگوی باشد
گوهر علم نه چندان خوار و بی مقدار است که بی زحمت و ریاضت مورد افاضت گردد و هر کس را بنیل آن امکان دسترس باشد و آن گاه مشتی سفله ناچیز، ابله بی تمیز، غافل هرزه گرد. فتنة خواب و خور، بدخوی تندرو، پرگوی کم شنو، که غایت کسبشان قبل و قال است و حاصل علمشان مراء و جدال.
گزافه است هنگامهٔ عامیان که پرگوی طبلاند و خالی میان
اگرچه عقل پرگوی و فضولست حقیقت عشق مرجانان قبولست
ز ره ملغز چو پرسم تو را به رسم لغز به رغم واعظ پرگوی نکته ای موجز
بدگوئی راز وصف نگوئی زبان به بند پرگوی را علاج بترک شنفتن است