فوغ

لغت نامه دهخدا

فوغ. [ ف َ وَ ] ( ع اِمص ) سطبری دهن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
فوغ. [ ف َ ] ( ع مص ) دمیدن بوی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به فوج و فوح شود.

فرهنگ فارسی

دمیدن بوی

جمله سازی با فوغ

ای ز فوغ طلعتت! شمس و قمر منورا پایهٔ آستانت از پایهٔ عرش برترا