کار گذاردن

لغت نامه دهخدا

کار گذاردن. [ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) تمشیة ( متعدی و لازم آمده ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) باسانی و جلدی نیکی کارها را انجام دادن کار بری کردن. توضیح با [ کار گزاران ] اشتباه نشود. ۲ - ( مصدر ) کار گذاشتن

جمله سازی با کار گذاردن

این کتیبه‌ها ثابت می‌کنند که تاقچه‌های یکپارچه را در همان مکان تراشیده و پرداخت سنگ کرده‌اند و برای کار گذاردن در این کاخ، معین و مشخص نموده‌اند. از همین متن‌ها هم می‌شود فهمید که کاخ تچر بر خلاف تصور برخی که آن را معبد و پرستشگاه دانسته‌اند به واقع یک کاخ نشیمن یا اختصاصی بوده‌است.