چرب نرمی

لغت نامه دهخدا

چرب نرمی. [ چ َ ن َ ] ( حامص مرکب ) نرمی و ملایمت و حلم و نرمدلی. || نزاکت و لطافت. ( ناظم الاطباء ).

جمله سازی با چرب نرمی

نسیم گل ز سبکروحیم گران گردد ز چرب نرمی من مغز استخوان گردد
طالع فیروز خواهی، مهربانی کن بخلق چرب نرمی بر چراغ بخت، روغن می‌شود
پنجه فولاد را از چرب نرمی می بریم از رگ ما نیشتر بسیار رو گردان شده است
از محبت دوست کردم دشمن خود را، که من سنگ را از چرب نرمی موم روغن می‌کنم
ناقصان از تندخویی در گذار برق و باد کاملان از چرب نرمی در حصار آهنند
ز چرب نرمی گفتار می توان دانست که خاتم لب او موم در بغل دارد