یمه

لغت نامه دهخدا

یمه. [ ی ِ م َ / م ِ ] ( ترکی، اِ ) به معنی خوراک است و کسانی که ایمه داران را به معنی روزینه داران فهمند و نویسند خطاست. اصح یمه داران است. ( آنندراج ).
یمه. [ ی َ م َ ] ( اِخ ) جم. جمشید، در ودا کتاب مقدس هنود. ( یادداشت مؤلف ).
یمه. [ ی َ م َ ] ( اِخ ) نام پسر خورشید به زبان سنسکریت که در اوستا ییمه آمده و او نخستین بشری است که مرگ بر او چیره شده، بر دوزخ حکومت می کند. ( از مزدیسنا و ادبیات پارسی ص 41 ).

فرهنگ فارسی

بمعنی خوراک است و کسانی که ایمه داران را به معنی روزینه داران فهمند و نویسند خطاست اصح یمه داران است

جمله سازی با یمه

💡 بنزد کسی کز خرد آگه است همانا یمه پور ویوانگه است

💡 ای ناصح ای... چند از ترک می سردار را پاس زبان و گوش کن کت پخ یمه... لر