گیتی گشا

لغت نامه دهخدا

گیتی گشا. [ گ ُ ] ( نف مرکب ) گشاینده گیتی. فاتح. جهانگیر:
پسر کو با پدرهمدل بود بسیار مه باشد
بخاصه چون پدر گیتی گشایی تاج ده باشد.فرخی.

فرهنگ عمید

جهان گشا، جهان گیر.

جمله سازی با گیتی گشا

بطلان ظلم حاسد اسلام رخ نمود برهان عدل خسرو گیتی گشا رسید
عالم فرسوده از جور سپهر آسوده باد جاودان در سایه این رایت گیتی گشا
زگفتار آن شاه گیتی گشا چو خیره فروماند گفتی به جای
امر جستان گیتی گشا چو کاوس است ابوالمعالی رستم مخالفان سهراب
دربارهٔ انتقال این ایل از شیراز به منطقه ساوه، در ذیل میرزا عبدالکریم بر تاریخ گیتی گشا از کوچانیدن ایلات عراقی از شیراز به عراق توسط آقامحمدخان قاجار به هنگام ورود به شیراز سخن به میان آمده‌است، اما نامی از ایلات کوچ داده شده برده نشده‌است. (۲۶)
اردشیر شیر دل اسکندر گیتی گشا افسر دارا و تخت اردوان بدرود کرد