گره بند

لغت نامه دهخدا

گره بند. [ گ ِ رِه ْ ب َ ] ( نف مرکب ) مقابل گره گشا. ( آنندراج ). || ( اِ مرکب ) جوز گره. || کمربند شلوار. ( ناظم الاطباء ). || گره. تکمه. دکمه:
نقاب گل کشید و زلف سنبل
گره بند قبای غنچه واکرد.حافظ.

فرهنگ عمید

۱. آن که گره ببندد.
۲. تکمه: نقاب گل کشید و زلف سنبل / گره بند قبای غنچه وا کرد (حافظ: ۲۶۸ ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه گره ایجاد کند. ۲ - آنکه مشکلی در امری پدید آرد مقابل گره گشا. ۳ - ( اسم ) تکمه دگمه گره: نقاب گل کشید و زلف سنبل گره بند قبال غنچه وا کرد. ( حافظ ) ۴ - کمر بند شلوار.

جمله سازی با گره بند

روزگاریست که دل بوی مرادی نشنید نافه یی از گره بند قبای تو کجاست
مشو در میان وقت تدبیر و رای گره بند بر طبع مشکل گشای
غم خانه‌داری‌ست دام فریبت گره بند تار نظر دیده باشد
دست تو اگر نیست نگارین ز علایق این عقده هستی گره بند قبایی است
هر که چو جامی به گره بند شد گر به سر رشته رود باز به