روزگاریست که دل بوی مرادی نشنید نافه یی از گره بند قبای تو کجاست
مشو در میان وقت تدبیر و رای گره بند بر طبع مشکل گشای
غم خانهداریست دام فریبت گره بند تار نظر دیده باشد
دست تو اگر نیست نگارین ز علایق این عقده هستی گره بند قبایی است
هر که چو جامی به گره بند شد گر به سر رشته رود باز به