گردگه

کلمه‌ی «گردگه» در فارسی کهن و متون ادبی به معنای میان بدن، کمر یا ناحیه‌ی اطراف تهیگاه و لگن خاصره به کار رفته است. این واژه اشاره به بخش میانی بدن دارد و در شاهنامه فردوسی برای توصیف میان‌تنه‌ی قهرمانان یا پادشاهان استفاده شده است. در لغت‌نامه‌ی دهخدا و فرهنگ شاهنامه‌ی دکتر شفق نیز آمده است که «گردگه» به معنای میان، تهیگاه و اطراف ناف است. از نظر ریشه‌شناسی، «گردگه» با واژه‌ی «گردگاه» هم‌ریشه بوده و شکل کهن‌تر آن محسوب می‌شود. در متون ادبی، این کلمه به بخش مرکزی بدن اشاره دارد و تصویری دقیق و شاعرانه از اندام انسان ارائه می‌کند. مترادف‌های آن در فارسی امروزی عبارت‌اند از: میان، کمر، تهیگاه، دور کمر و لگن خاصره. استفاده‌ی روزمره از این واژه بسیار کم است و عمدتاً در متون تاریخی و ادبی دیده می‌شود که در فهم آن‌ها اهمیت دارد.

لغت نامه دهخدا

گردگه. [ گ ِ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) گِردگاه کمر. میان. تهیگاه:
میان تنگ و باریک همچون پلنگ
چنان گردگه برکشد روز جنگ.فردوسی.به گردان بفرمود تا همچنین
ببستند بر گردگه بند کین.فردوسی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - کمر میان: سرش را بیاراست از تاج زر همان گردگاهش بزرین کمر. ( شاهنامه ) ۲ - لگن خاصره. توضیح ولف در فهرست شاهنامه این کلمه را بمعنی میان و اطراف کمر و ناف بصورت هر دو ضبط کرده و آقای دکتر شفق در فرهنگ شاهنامه آورده: گردگاه تهیگاه اطراف کمر میان و در لغت نام. دهخدا بمعانی مذکور گردگاه بکسر اول یاد شده.

جمله سازی با گردگه

بگردان بفرمود تا همچنین ببستند بر گردگه بند کین