گردگه. [ گ ِ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) گِردگاه کمر. میان. تهیگاه: میان تنگ و باریک همچون پلنگ چنان گردگه برکشد روز جنگ.فردوسی.به گردان بفرمود تا همچنین ببستند بر گردگه بند کین.فردوسی.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - کمر میان: سرش را بیاراست از تاج زر همان گردگاهش بزرین کمر. ( شاهنامه ) ۲ - لگن خاصره. توضیح ولف در فهرست شاهنامه این کلمه را بمعنی میان و اطراف کمر و ناف بصورت هر دو ضبط کرده و آقای دکتر شفق در فرهنگ شاهنامه آورده: گردگاه تهیگاه اطراف کمر میان و در لغت نام. دهخدا بمعانی مذکور گردگاه بکسر اول یاد شده.