لغت نامه دهخدا
ورگه. [ وَ گ َه ْ ] ( اِ ) تیر و چوب درازی که در بنای عمارت به کار میبرند. ( ناظم الاطباء ).
ورگه. [ وَ گ َه ْ ] ( اِ ) تیر و چوب درازی که در بنای عمارت به کار میبرند. ( ناظم الاطباء ).
تیر و چوب درازی که در بنای عمارت بکار میبرند
{beam} [حمل ونقل دریایی] تیرهای عرضی که دو طرف بدنۀ کشتی را به هم متصل می کند و باعث تقویت بدنه و استحکام عرشه ها می شود
{beam , breadth} [حمل ونقل دریایی] عریض ترین قسمت شناور
💡 براساس تحقیقات ب.و. میلیر تالشیها در منطقهٔ لنکران ۸۶٫۳ درصد، جوند ۸۲٫۴ درصد، در آستارا ۸۶٫۴ درصد، در ماسالی ۳۰ درصد و در ورگه دوزان ۱٫۲ درصد اهالی را تشکیل میدادند.
💡 این روستای خوش آب و هوا که مردمانی بسیار مهربان و مهمان نواز نیز دارد به خاطر قرار گرفتن در کوهپایه و نزدیکی به کوه بلند قامت سبلان نظر هر بیننده ای را به خودش جلب میکند؛ و دربند روستا که این دربند با روستای ورگه سران روستای همجوار از جهت شمال غربی در مرز مابین این روستاها قرار گرفتهاست نیز گردشگران زیادی را به این منطقه سوق میدهد.