لغت نامه دهخدا
هم زور. [ هََ ] ( ص مرکب ) دو کس که در قوّت با هم برابر باشند. ( آنندراج ):
نهادند پس گیو رابا گروی
که هم زور بودند و پرخاشجوی.فردوسی.بدو گفت هم زور تو پیل نیست
به مانند رای تو خود نیل نیست.فردوسی.
هم زور. [ هََ ] ( ص مرکب ) دو کس که در قوّت با هم برابر باشند. ( آنندراج ):
نهادند پس گیو رابا گروی
که هم زور بودند و پرخاشجوی.فردوسی.بدو گفت هم زور تو پیل نیست
به مانند رای تو خود نیل نیست.فردوسی.
دو تن که به یک اندازه زور و قوه داشته باشند.
دو کس که در قوت با هم برابر باشند
💡 ز بس ضعف تنم قوت گرفت از در هجر من ملایم طبعی معشوق را هم زور پندارم
💡 همش چنگ شیرست و هم زور پیل بدرد به آواز کوه از دو میل
💡 بر و بازوی شیر و هم زور پیل وزو سایه گسترده بر چند میل
💡 هَمَش هوش دل بود و هم زور دست بدین هر دو بر تخت شاید نشست
💡 پیچیدن سرپنجه من کار فلک نیست کز دهشت من پنجه هم زور شود خشک
💡 همآواز رعدست و هم زور کرگ به یک دست رنج و به یک دست مرگ