قاسملو

لغت نامه دهخدا

قاسملو. [ س ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیّه. در 27هزارگزی جنوب خاوری ارومیّه و 6500گزی جنوب باختری شوسه مهاباد و در دره واقع و هوای آن معتدل سالم است. 2530 تن سکنه دارد. آب آن از درین قلعه، محصول آن غلات، توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).
قاسملو. [ س ِ ] ( اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش سیمرم بالا شهرستان شهرضا. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).

جمله سازی با قاسملو

💡 محمدحسن خان امیرافشار (زادهٔ۱۲۲۰ خورشیدی در کرسف، درگذشت ۱۳۰۷ خورشیدی در نجف) معروف به جهانشاه خان، از تیره قاسملو ایل افشار و از مالکین بزرگ و فئودال‌های مقتدر زنجان بود. املاک او بخش‌هایی از زنجان، گروس، همدان، اردبیل را در بر می‌گرفت. وی مردی عاقل و باهوش بود. او در محدوده املاکش حکومتی مستقل ترتیب داده بود و به حکام دولتی و فرامین حکومتی اعتنایی نمی‌کرد.

💡 رودخانه باراندوز پس از طی مسافتی و آبیاری کردن زمین‌های متعدد روستایی در منطقه داروغه شعبهٔ کوچکی درهٔ قاسملو به آن پیوسته و رودخانه به طرف دریا متوجه می‌شود و پس از طی مسافتی در چندین شاخه که شعبه اصلی آن بابارود است به دریاچه ارومیه می‌ریزد.

💡 افشار قاسملو یکی از متهمان دستگیرشده در این باره در بازجوییهای خود اعتراف کرده بود که قبلاً شنیده‌است که خطیبی با تلفن به افشارطوس گفته بود که آقای بقایی منتظر شماست.