عشوه گر

لغت نامه دهخدا

عشوه گر. [ ع ِش ْوَ / وِ گ َ ] ( ص مرکب ) آنکه عشوه بکار برد. عشوه کار. عشوه ساز. ( فرهنگ فارسی معین ). شوخ چشم و دلفریب و دارای ناز و کرشمه. ( ناظم الاطباء ). زراق:
بالابلند عشوه گر نقش باز من
کوتاه کرد قصه زهد دراز من.حافظ.

فرهنگ عمید

دارای ناز و کرشمه، عشوه پرداز، عشوه زن، عشوه ساز.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آن که عشوه به کار برد عشوه کار عشوه ساز.

جمله سازی با عشوه گر

💡 بلحظه ئی که کشد تیغ تیز پیل افکن دو چشم عشوه گر شیر گیر کافر تو

💡 هر که خاصیت اکسیر محبت دانست به یکی عشوه گر و کرد همه منصب و مال

💡 زیبایی کشمیر گرش باعث عشوه ست من میخرم ار زال فلک عشوه گر آید

💡 کدام عشوه گر و بیوفا ترا آموخت که التفات بدین خسته گاه گاه مکن

💡 دو حیله ور جادو دو عشوه گر هندو بر چهره تو بت رو، ببریده سر افتاده است

💡 بنده وقت آن دمم کان بث شوخ عشوه گر وعده بدادی از رهی وز ره دیگر آمدی