عجوبه

لغت نامه دهخدا

عجوبه. [ ع ُ ب َ ] ( از ع، اِ ) چیزی که مردم را به شگفت آرد. و این مخفف اعجوبة است:
ای شیخ شهر با که توان این عجوبه گفت
بی پرده گشت شید نهان از ردای تو.محسن تأثیر ( از آنندراج ).و رجوع به اعجوبة شود.

فرهنگ فارسی

چیزیکه مردم را بشگفت آرد و این مخفف اعجوبه است

جمله سازی با عجوبه

چو من به معجز نظم و عجوبه نکته نه معجزی است به غزنین نه معجبی به هری
ز عرش و کرسی و لوح و قلم عجوبه بسی پدید کردی و بر عقل از آن نظاره عما
دران عجوبه نموداری از همه کردی امانتت را هم دادیش به رسم خفا
شه صلاح الدین که تو هم حاضری هم غایبی ای عجوبه و اصلم بیا بیا بیا بیا