طوالع

لغت نامه دهخدا

طوالع. [ طَ ل ِ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ طالع و طالعة. ( آنندراج ) ( غیاث ). || صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: طوالع عبارت از درجه برابری است که به ازاء مطالع است چنانکه یاد کردیم. || طوالع در اصطلاح صوفیه اول چیزی که پیداشود از تجلیات اسماء الهیه بر باطن بنده و آراسته گرداند اخلاق او را به نور باطن. کذا فی کشف اللغات.

فرهنگ عمید

= طالع

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) ۱ - جمع طالع طالعه. ۲ - اول هر چیزی که پیدا شود از تجلیات اسمائ الهیه بر باطن بنده و آراسته گرداند اخلاق او را بنور طلوع انوار معارف بر دل.

جمله سازی با طوالع

نه بجانش طوالع انوار تافته از مطالع اسرار
بزرگ هیکلی آسمان مجوی که هست در اختصار ستاره طوالع مسعود
نیست فرقی میان مردم دهر همه یکسان بود طوالع شهر
لفظ و خطش مطالع انوار نظم و نثرش طوالع اسرار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس فال آرزو فال آرزو