لغت نامه دهخدا
صبح نخست. [ ص ُ ح ِ ن ُ خ ُ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) صبح کاذب. دم گرگ.تار بام. غطاط. بمعنی صبح ملمعنقاب است که کنایه ازصبح کاذب باشد رجوع به صبح نخستین شود:
به صدق کوش که خورشید زاید از نفست
که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست.حافظ.
صبح نخست. [ ص ُ ح ِ ن ُ خ ُ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) صبح کاذب. دم گرگ.تار بام. غطاط. بمعنی صبح ملمعنقاب است که کنایه ازصبح کاذب باشد رجوع به صبح نخستین شود:
به صدق کوش که خورشید زاید از نفست
که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست.حافظ.
صبح کاذب دم گرگ
💡 یافت درستی که من توبه نخواهم شکست کرد چو صبح نخست روی نهان در نقاب
💡 اگر فروغ جمالت رسد به صبح نخست فراغتی بود آفاق را ز صبح دوم
💡 باد چو صبح نخست خصم تو اندک بقا باد چو مهر سپهر امر تو گیتی گذار
💡 حالت من گشته چون صبح نخست بی ثبات و خود نما ونادرست
💡 ز رایش ار نظری یابد آفتاب بصدق که خواند یارد صبح نخست را کاذب؟