زبینی

لغت نامه دهخدا

زبینی. [ زَ نی ی ] ( ع ص نسبی ) نسبت است به زبینةبن مالک یا زبینةبن جندع که نخستین جد کلاب بن امیه و برادرش اُبَی بن امیه و دومین جد اوس بن مالک است. رجوع به انساب سمعانی، و زبینة شود.
زبینی. [ زَ نی ی ] ( اِخ ) اُبَی بن امیةبن حرثان، برادر کلاب بن امیه زبینی است. ( از انساب سمعانی ). رجوع به زبینة (... بن جندع ) و زبینی (... کلاب بن امیه ) شود.
زبینی. [ زَ ] ( اِخ ) اوس بن مالک بن زبینةبن مالک. ازاشراف بود و همو وام ابن عرس را بپرداخت. ( ازانساب سمعانی ). رجوع به زبینة (...بن مالک ) و زبینی شود.
زبینی. [ زَ ] ( اِخ ) کلاب بن امیةبن حرثان بن اسکربن عبداﷲبن زهرةبن زبینةبن جندع. وی را نسبت به جد او دهند و زبینی نامند. ( از انساب سمعانی ). رجوع به زبینة (... جندع ) و زبینی شود.

جمله سازی با زبینی

💡 آب لعاب شمس بیفسرد در دهن وانگه شدست آب زبینی که روان

فوت جاب یعنی چه؟
فوت جاب یعنی چه؟
ضمیمه یعنی چه؟
ضمیمه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز