لغت نامه دهخدا
زبان سوز. [ زَ ] ( نف مرکب ) زبان گز.
زبان سوز. [ زَ ] ( نف مرکب ) زبان گز.
زبان گز
💡 آتش افتد در جهان کز خامه آرد بر زبان سوز آن مادر که بیند مرگ فرزندی چنین
💡 چون شمع درین بزم محال است برآرم هرگز سر حرفی که زبان سوز نباشد
💡 چون شمع زبان سوز بود وصف رخ گل ای بلبل شوریده نگهدار زبان را
💡 گر نیاره به زبان سوز تو چون شمع کمال خود گواهست بر او گونه رخسارة من